نکته دیگر اینکه گردهمایی منافقین در کشوری اتفاق میافتد که خود قربانی تروریسم تکفیری است و یکی از کشورهایی است که بعد از اجرای برجام، معاملات اقتصادی سنگینی با ایران داشته است؛ ولی بااینهمه، به یکی از گروههای جنایتکار که سابقه کشتن بیش از 7 هزار شهروند ایرانی را در کارنامه خود دارد، اجازه گردهمایی داده است.
برای روشن شدن سؤالات و ابهامات گردهمایی منافقین، با آقای دکتر "محمدصادق کوشکی" عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران و نویسنده کتاب "تبار ترور" که مروری است بر تاریخچه و کارنامه تروریستی سازمان مجاهدین خلق است، به گفتگو نشستیم.
آنچه در ادامه میآید، ماحصل گفتگو با دکتر کوشکی درباره ابهامات سکوت منافقین نسبت به مرگ رجوی و منطبق شدن منافقین و عربستان برای دشمنی با مردم ایران است.
**********
** برای شروع بحث، به این ابهام پاسخ دهید که چرا سازمان مجاهدین تقریباً از سال 2003 به اینطرف، خبری مبنی بر زندهبودن رجوی مخابره نمیکند و کار بهجایی میرسد که یک مقام امنیتی سعودی خبر مرگ این عنصر نفاق را، آشکار میکند؟
بعد از اشغال عراق در سال 2003 میلادی توسط نیروهای آمریکایی و سقوط صدام، سازمان مجاهدین خلق که آن زمان در قالب ارتش آزادیبخش ملی ایران خودش را متجلی کرده و در قالب نظامی فرورفته بود و همچنین خدمات نظامی خیلی متنوعی را به صدام داده بود، به یک بنبست جدی رسید.
سازمانی که وفاداری خود را به صدام ثابت کرده، با حزب بعث نزدیک 2 دهه همکاری جدی داشته و حتی در مواقعی بهعنوان یگان برگزیده ارتش صدام وارد معرکه عراق شده و از موجودیت دولت بعث دفاع کرده بود بهنحویکه برای سرکوبی شیعیان در جنوب عراق و سرکوبی کردهای عراق در شمال، نیروهای نظامی رجوی کشتار بینظیری از خود بهجا گذاشتند و بیش از 5 هزار نفر انسان بیگناه را به خاک و خون کشیدند، خب در این مرحله یعنی بعد از سرنگونی حزب بعث و حکومت صدام، چنین سازمانی به یک بنبست میرسد.به همین دلیل، رجوی قبل از سقوط صدام سعی کرد بازی دو طرفهای را کلید بزند بهنحویکه به شکلی با آمریکاییها هم ارتباط برقرار کند اما آمریکا به او بهعنوان یکمهره آمریکایی توجهی نکرد و او را یکی از عناصر صدام در عراق ترسیم کرده و ترجیح دادند که رجوی را کنار بگذارند.
اسناد و مدارک و مستنداتی که ما از درون ارتش رجوی به دست آوردیم نشان میدهد که از مقطع اشغال عراق و تسلیم کمپ رجوی در نقاط مختلف عراق همچون منافقین پایگاه حبیب در بصره، منافقین پایگاه انزلی در جلولا و عناصر پایگاه اشرف و جاهای دیگر، تسلیم آمریکا شدند، آمریکاییها نیروها را خلع سلاح کردند و همین مسئله سبب بیانگیزگی و ریزش نیروها از اطراف رجوی شد.
در همان زمان رجوی برای خروج از مسئله خلع سلاح شدن ارتشی که سالها برایش تلاش کرده بود، این بحث را برای آمریکاییها مطرح میکرد که ما میخواهیم وارد مرزهای ایران شویم و رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم اما آمریکا میدانست رجوی و ارتش وی، از منفورترین عناصر در بین کردها و شیعیان هستند، بنابراین، وجود این سازمان با اهداف آمریکایی برای دولت سازی، همخوانی نداشت و قطعاً اکراد و اکثریت تشیع با آمریکا همراهی نمیکرد، لذا تلاشها رجوی نتیجهای جز خلع سلاح ارتش آزادیبخش نداشت.
** ریزش درون سازمان چگونه و به چه صورت اتفاق افتاد؟
بخشی از عناصری که هوش اطلاعاتی داشتند، وارد سازمانهای اطلاعاتی – امنیتی آمریکا و کشورهای غربی شدند و مسئول رصد اطلاعاتی درباره ایران شدند چون فارسیزبان بودند، بخش دیگری توانستند از چنگال سازمان نجات پیدا کنند و وارد کشور بشوند و اگر شاکی خصوصی نداشته و یا دستشان به خون کسی آلوده نشده بود، مورد عفو قرار گرفتند.
بخش دیگری از این عناصر، از کشورهای اروپایی پناهندگی گرفتند و در آنجا مشغول به کار شدند، ازاینجا روند ریزش و پراکندگی نیروهای سازمان آغاز میشود و این ریزش، با دور شدن رجوی از فضای رسانهای و تبلیغات حداکثری همراه بود، این دوری از رسانه در سالهای 2003 یا اوایل 2004 آغازشده است بهنحویکه هیچ عکس یا تصویر تلویزیونی جدیدی از وی منتشرنشده است.
از مقطعی که ارتش رجوی تسلیم آمریکا شد. از انحلال ارتش آزادیبخش رجوی دیگر هیچ تصویر جدیدی از او منتشر نشد.
** یعنی احتمال دارد مرگ رجوی از سال 2003 به بعد وجود دارد؟
به نظر میرسد خیر، ما گزارشهایی از نشستهای درون سازمانی داریم که نشان میدهد رجوی تا سال 2008-2007 حضورداشته ولی بهصورت محدود، ولی از سال 2008 به بعد هیچ مدرکی دال بر زندهبودن رجوی وجود ندارد. اینکه میگوییم تا سال 2007 یا 2008 زنده بوده است، بر اساس اعترافات عناصری است که موفق شدند خود را از چنگ سازمان نجات دهند، آنها میگویند در عراق و در کمپ اشرف با رجوی دیدار داشتهاند.
دقیقاً از سال 2003 به بعد رجوی در رسانهها کمتر دیده میشود و این عدم حضور وی سالبهسال رقیقتر شده و از سال 2008 به بعد عملاً هیچ تصویر جدید از وی دیده نشده و هرچه هست، آرشیوی است و از همان سال، گمانهها درباره مرگ رجوی مطرح میشود؛ این سؤال مطرح میشد که چرا شخصی مثل رجوی که به شدت علاقه به دیده شدن و اقدامات تبلیغاتی داشت، بهیکباره ازنظرها دور میشود؟
** گمانهزنیها از سال 2008 به بعد درباره مرگ رجوی بود یا سرخوردگی و یا حذف سازمانی مسعود؟
برخی این فرضیه را مطرح کردند که مسعود از عراق به اروپا رفته و صلاح میداند که خود را نشان ندهد و به تعبیری متواری شده است ولی سازمان تحت نظر اوست کما اینکه مریم رجوی هم بعد از اشغال عراق به فرانسه رفت و آنجا کار خود را ادامه داد.
برخی دیگر احتمال دادند که رجوی بیمار شده و نمیتواند به علت بیماری مسئولیت رهبری سازمان را برعهده بگیرد و برخی دیگر احتمال از کشته شدن رجوی به دلیل حملات موشکی، میدادند.
به هر جهت، از سال 2008 تاکنون، همهکاره سازمان مریم است و هیچ نشانی از رجوی نیست و بهصورت جدی کمرنگ شده است؛ اما هیچوقت هم سازمان اشاره نمیکند که مسعود کجاست، البته بهصورت تشریفاتی بحث مسعود و مریم همیشه تکرار میشود اما کسی نمیگوید آن مسعودی که تا هفتهای یا دوهفتهای یک نشست عمومی برگزار نمیکرد، خوابش نمیبرد، کجا ناپدیدشده است تا اینکه در جلسهای که در پاریس در برگزار شد، رسماً مقام امنیتی سعودی با واژه مرحوم از رجوی یادکرد و مرگ مسعود را علنی کرد.
** بالاخره کدام فرضیه درباره ناپدید شدن رجوی محتملتر است؟
الآن هم فرضیاتی وجود دارد. برخی فکر میکنند که همان بیماری، رجوی را از پا انداخته و مسعود مرده است ولی سازمان نمیخواست با اعلام مرگ وی، باعث بهم ریختگی نیروهایش شود و تشکیلاتی که بهنوعی مریم داشت سازماندهی میکرد، از هم بپاشد و تا زمانی که نفوذ و جایگاه مریم در سازمان محکم نشده بود، اجازه درز خبر مرگ مسعود را ندادند.
اما نظر دیگری هم هست که میشود روی آن تأمل جدی کرد، رجوی در مدتی که مسئولیت سازمان را بر عهده داشت، مخصوصاً در عراق، فضای به شدت بسته، خشن، سرکوبگر و پلیسی در سازمان ایجاد کرده بود و بسیاری از نیروهای قدیمی سازمان و حتی مؤثرش مثل "زرکش" را با حذف فیزیکی و حذف منصبی از جایگاه قدرت دور کرد تا خودش بماند و دیده شود، به همین خاطر خیلیها کینه مسعود را به دل گرفته بودند، بعید نیست که مریم که او هم یک فرد قدرتطلب مثل مسعود است و عملاً چیزی از مسعود کم ندارد، با همکاری این عواملی که از مسعود کینههای عمیق داشتند، قتل و حذف فیزیکی مسعود را اجرا کرده باشند.
البته بهغیراز این دو فرضیه و گمانههای دیگر، برخی معتقدند که مسعود میخواهد در جایی مخفی شود، اما با روانشناسی این آدم سازگار نیست، این آدم اهل مخفی شدن و دور شدن از رسانه و تبلیغات، نبود.
** چرا این ماجرا توسط مقام سعودی رسانهای شد و چرا منافقین با اصلیترین دشمن مردم ایران در منطقه همکاری دارند؟
سازمان هیچ افقی برای این که بتواند یک روزی در ایران حضور پیدا کند، ندارد، میداند که این راه بیبازگشت است؛ یعنی در مسیری قدم گذاشتند که هیچوقت نمیتوانند به ایران برگردند و هیچکسی که اسم ایرانی روی او هست، اینها را نمیپذیرد. جالب این که حتی سلطنتطلبها هم مجاهدین خلق را قبول ندارند، یعنی کاری که مجاهدین خلق کرد یعنی همکاری با صدام، خیلی از سلطنتطلبها هم انجام ندادند؛ یعنی نشان دادند که حتی برای ایران همارزشی قائل نیستند همانطور که برای خیلی چیزهای دیگر ارزش قائل نیستند.
بقایای سازمان و شخص مریم به این نتیجه رسیدند که آنها دیگر نمیتوانند با مردم ایران کاری داشته باشند، پس بهتر است در اروپا بمانند و برای ماندن مهملی فراهم کنند. ماندن در اروپا خرج دارد. تشکیلات سازمان الآن در محله "اورسوواز" در حاشیه پاریس است و آنجا یک قلعه درست کردند.
بالأخره ماندن در منطقه و در این کشور، هزینه دارد، سازمان سعی کرد با سرویسهای اطلاعاتی ادامه دهد ولی سرویس علاقهمند به همکاری با اعضای سازمان است و نه خود سازمان، مجاهدین خلق یک پیکره لّخت، سنگین، مأیوس و پیر دارد. میانگین سنی آنها بالای 50 سال است و فقط هزینهتراشی میکنند، لذا اروپا هم هزینه بیهوده صرف سازمان نمیکند، اینجاست که مریم به دنبال صاحبکار میگردد و بهنوعی پای عربستان برای اجیر کردن منافقین باز میشود.
** چرا آل سعود و دستگاه استخبارات آن به دنبال همکاری یا به قول شما اجیر کردن منافقین است؟
سعودیها خود را در قالب جنگ تمامعیار و نیابتی با جمهوری اسلامی میبینند، آنها از هر ابزاری که بشود باید علیه جمهوری اسلامی استفاده کنند و سازمان مجاهدین خلق دنبال یک صاحبکار میگشت که به او پول و سفارش کار بدهد، سعودیها هم دنبال یک نیرویی میگشتند که از آنهم بهعنوان اهرم فشاری علیه ایران استفاده کنند که این دو همدیگر را پیدا کردند و اتفاقاً به هم دیگر قرابت هم دارند.
سعودیها کسانی هستند که از نیروهایی مثل ریگی، القاعده، النصره، داعش، طالبان و حتی گروهکهای کومله حمایت کرده و میکند، یعنی از تروریستها علیه مردم جمهوری اسلامی به شدت حمایت کردند؛ مجاهدین خلق هم یکی از سازمانهای با سابقه در بحث تروریسم است. دروتخته با هم جور است.
این سازمانی که توانست از سال 62 تا سال 82 نزدیک به 20 سال بهترین سرویسها را به صدام بدهد و الآن هم هر آنچه دارد از جهت تبلیغات علیه جمهوری اسلامی، موضوعات حقوق بشری، برپایی میتینگها و تظاهرات سیاسی، شنود و تخلیه تلفنی و ... در خدمت آل سعود میگذارد و در قبالش، دلار سعودی را برای گذراندن امور خود میخواهد.
سعودیها احساس میکنند که باید از هر ابزاری علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده کنند، حال این هم یک ابزار است. به طور مثال وقتی سعودی، جیبوتی را وادار میکند که رابطه خود را با ایران قطع کند یا همچنین کومور، این خیلی تأثیری ندارد ولی میگویند که بالأخره این هم یک ضربه است. سازمان مجاهدین هم این هم در همان حد باید تحلیل کنیم؛ یعنی تأثیر همکاری سازمان مجاهدین خلق با سعودیها در حد قطع رابطه جیبوتی است و اتفاق خاصی نیفتاده است.
** درباره عدم اعلام موضع شفاف دولت در قبال فرانسه چه نظری دارید؟ بالأخره دولت فرانسه یکی از اعضای 1+5 است و الآن در زمان اجرای برجام هستیم.
فرض کنید چند نفر مثلاً کسانی که حوادث پاریس را رقم زدند، تروریستهایی که در پاریس مردم را کشتند، به طور رسمی به ایران میآمدند و دولت ایران هم برای این تروریستها، مکان مشخصی را اختصاص میداد و به اینها اجازه فعالیت میداد و علناً از اینها حمایت میکرد. دولت فرانسه چه واکنشی از خود نشان میداد؟ آیا مقامات فرانسوی راحت روی صندلی خود مینشستند و همچنان فرانسه با ایران رابطه سیاسی داشت؟
نکته این است که گروهی را که رسما در اسناد خودشان مسئولیت کشتن - حدود 7 هزار ایرانی را پذیرفتند (در این کتابی که من نوشتم، کتاب تبار ترور، بر اساس اسناد درون سازمان و اسناد رسمی سازمان مجاهدین خلق اسنادی که خودشان در اروپا منتشر کردند، منافقین مسئولیت جان بیش از 7 هزار نفر از شهروندان ایرانی را بر عهده دارند. یعنی خودشان پذیرفتهاند که حدود 7 هزار ایرانی را کشتهاند که از این 7 هزار نفر کمتر از 300 نفر مسئول بوده و مابقی افراد عادی بودند)، آنوقت دولت جمهوری اسلامی در این قضیه سکوت محض میکند و نهتنها سکوت محض است بلکه به فرانسویها پاداش میدهد، یعنی ما سنگینترین قراردادهایی که بعد از برجام منعقد کردیم با فرانسه است، ما هنوز با هیچ کمپانی هواپیماسازی قرارداد منعقد نکردیم. هیچ قرارداد نفتی جدی منعقد نشده است اما امتیاز سنگینترین قراردادها را به فرانسویها دادیم و عملاً جایزه اجرای برجام را به آنها تقدیم کردیم.
در چه زمانی به فرانسویها هدیه اقتصادی دادیم، در موقعیتی که اروپا در بحران اقتصادی است و شرکتهایی مثل سیتروئن و پژو باید به دنبال بازار مصرف میگشتند، آنهم با سابقه سیاه شرکتی مثل پژو که در سوابقش هم به ایران خیانت کرده و هم کلاه بر سر خودروسازان ایرانی گذاشته است، با کشوری قرارداد اقتصادی بستیم که پلیسش بیش از 35 سال که رسماً وظیفه نگهبانی و حمایت از رهبران سازمان مجاهدین خلق را برعهده دارد و امنیت تجمعات آنها را تأمین میکند.
ما باید از آقای ظریف و آقای روحانی این سؤال را بپرسیم، اینکه شما تکرار میکردید که ما دیپلمات هستیم، ما متخصصترین افراد در دیپلماسی هستیم، ما دنبال عزت ایرانی و عزت پاسپورت ایرانی هستیم، آیا این اقدام فرانسه در راستای عزت ایرانی است؟ آیا دیپلماسی یعنی سکوت مقابل دشمنی فرانسه در تأمین امنیت میتینگ منافقین؟ آیا این همان دیپلماسیای بود که آقای روحانی و آقای ظریف وعده آن را میدادند؟
متأسفانه ما باید بپذیریم که دیپلماسی و عقلانیتی که آقای ظریف و روحانی وعده میدادند یعنی سکوت محض مقابل دشمنی فرانسه و قرارداد اقتصادی با کشوری که به منافقین اجازه گستاخی میدهد.
از وقتیکه در اختیار مشرق قراردادید، ممنونم.